سیب های سرخ و سیاه
به گزارش آی تی گپ، خبرنگاران ـ حمید بابایی؛ مجموعه داستان سیب های سیاه اولین اثر از بهار رضایی گلج است که از سوی نشر نیلوفر روانه بازار شده است. این مجموعه شامل هفده داستان کوتاه است. داستان های مجموعه، روایتی مستقل دارند و به سایر داستان ها ارتباطی ندارند. اما در عین استقلال فرمی، داستان ها از نظر مضمونی دارای، مفهومی تکرارشونده هستند که آن را در تمامی داستان های مجموعه می توان دید.
زبان و نثر داستان ها پاکیزه و درست است. داستان ها را می توان به راحتی خواند و پیچیدگی های زائدی که باعث عدم فهم درست داستان ها گردد در این مجموعه وجود ندارد. در واقع نویسنده کوشیده است با روایتی سرراست و دقیق ما را با دنیا شخصیت ها آشنا کند. این شناخت ما از شخصیت ها و دنیا آن ها باعث می گردد در خصوص مفاهیمی مانند، زنانگی و مادرانگی بیشتر بیندیشیم و کنکاش کنیم.
در واقع اگر ادبیات و داستان را روایتی بر پایه گفتگوی میان جنیست های مختلف و راهی برای شروع مکالمه بدانیم، مجموعه سیب های سیاه دقیقا قدم گذاشتن در چنین عرصه ای است.
به طور مثال در داستان آهسته ترین اشک، غیبت کودکی را می بینیم که این عدم حضور کل دنیا متن را تشکیل می دهد. شخصیت اصلی داستان در تقابل با این غیبت به مفهوم مادرانگی ای که حالا از او به هر دلیلی سلب شده است، می اندیشد و این مفهوم روانی کل شاکله داستان را تشکیل می دهد. همین مسئله را می توان در داستان دوم به گونه ای دیگر دید. در تیغه خورشید، زنی به هر دلیلی که بیشتر بر فقر او تاکید می گردد، فرزند خود را رها می نماید. البته نویسنده به صورت مستقیم از عدم بازگشت سخن نمی گوید؛ اما می توان این مسئله را درک کرد که زن بازنخواهد گشت.
در این داستان تصاویر خوب و نیرومند داستان عامل اصلی درک و فهم شرایط زن است. در واقع زن با توصیفات و دیالوگ هایی که در اوج اختصار نوشته شده اند، ساخته شده است. تردید زن و بعلاوه استفاده درست از فضا و گرمای هوا که کلافگی شخصیت را نشان می دهد، به خوبی داستان را به سمت تصمیم نهایی زن سوق می دهد.
به واقع نویسنده کوشیده است تصویری از تنهایی زن، درگیری او با فقر را به صورتی غیرمستقیم به مخاطب ارائه دهد. در این شرایط ما با داستانی روبرو هستیم که نویسنده در آن نه شعار می دهد و نه ویرانی زنی تنها را فریاد می زند. روایتی با کمترین کلمات، با بهره گیری از اختصار در بیان.
در مسئله اختصار می توان به بیان استعاری -که از اسم مجموعه نشات گرفته- هم اشاراتی داشت. مسئله سیب در روایات کهن و متون دینی دارای مفهومی استعاری است. در واقع شاید سیب را بتوان نشانه ای از رانده شدن انسان از بهشت و هبوط او بر زمین دانست.
اما در این مجموعه، سیب نمادی از مفهوم عشق است. تبدیل انسانی به درخت سیب به صورت استعاری. به واقع در داستان بگو سیب! با داستانی روبرو هستیم که مسئله عشق را با بیانی شاعرانه مطرح می نماید و سیب نشانه ای از عشق می گردد. این درهم تنیدگی میان فرم و زبان باعث شده است با داستانی عاشقانه روبرو باشیم که به هیچ اسم به دام داستان های احساس زده نمی افتد.
می توان در خصوص هریک از داستان های مجموعه به تفصیل نوشت . درباره هرکدام بسیار سخن گفت. مجموعه سیب های سیاه اثری در خور است، و به نظر می رسد هر مخاطبی بتواند با هریک از داستان های این مجموعه ارتباط برقرار کند؛ مجموعه ای که در اختصار و روایتی ساده کوشیده است داستان هایی با تصاویری زنده خلق کند.
منبع: ایبنا - خبرگزاری کتاب ایران