دیالوگ های جالب سریال ناوارو
به گزارش آی تی گپ، ناوارو: نمی دونم چقدر دکتر بانُن رو می شناختید! من می شناختمش. بله! اون م مثل من به حرفه خودش اهمیت می داد. شبا به بیمارا سر می زد، تسکینشون می داد، چیز زیادی نمی گفت، اما آرومشون می کرد، درد رو می شناخت، می دونست که گاه یه جمله به نظر ما بی اهمیت چقدر می تونه برای بیمار، مهم باشه! بعد تو تنهایی فرو می رفت، اما تنهایی براش سنگین نبود، برعکس، چون دنبال حقیقت بود. بله، اونم مثل من معتقد بود بشریت یه مشت کرم نیست که زیر پا لهشون کنی، یا یه تیکه گوشت فاسد شده… فرق خبرنگاران و یک پلیس رو بهتون می گم، خبرنگاران طبیعتاً ایده مرگ رو می پذیره، ولی یک پلیس… هرگز!
میو [به میله ها چنگ می زند]: بدینش به من ناوارو! فقط پنج دقیقه!
ناوارو [جلویش را می گیرد]: نه! انتقامو فراموش کن! می دونی چرا اون اینجاست؟ برای اجرای قانون!
میو: اجرای قانون؟! ولی این مرهم درد من نیست!
ناوارو [میو را دور می نماید]: مرهمی برای دردت وجود نداره!
میو: زندگی کردن، با جراحت خیلی دشواره!
ناوارو: خیلیا با جراحت زندگی می کنن! پشت هر جراحتی هم، ماجرایی خوابیده!
(ناوارو- اپیزود مرگ در کلینیک)
یولاند [از روی کاغذی که دست پدرش هست می خواند] شهرک سازی فرانسوی… منظور از شهرک سازی چیه؟
ناوارو: این که، آدما رو مجبور کنی طوری زندگی کنن که نمی خوان، دیگه قرار نشد جاسوسی من و بکنی! چرا کتاب نمی خونی مثلاً… ئه… کنتس سه گور! اسمشو نشنیدی؟!
یولاند: چی هست؟
ناوارو: یه نظریه از فرانسواز دولْتو! اون آدم فهمیده ایه! چون بیشتر با تنبیه بدنی موافقه تا نصیحت، به خصوص در خصوص بچه ها!
یولاند: چرا می خوای چنین چیزی رو بخونم؟!
ناوارو: نمی دونم، برای ترسیدن!
یولاند: وقتی می خوام بترسم روزنامه ها رو نگاه می کنم!
(ناوارو- اپیزود دوستی و مرگ)
پ ن 1: به نظرم این قسمت ناوارو، برترین دوبله در این مجموعه را داشت! پرویز بهرام که به جای کاراکتر ژروم وَنکلِر حرف زد، کار بسیار به یادماندنی ای انجام داد. بهرام زند و مریم شیرزاد هم مثل همواره، فوق العاده بودند.
پ ن 2: سه چهار روز قبل، تولد 85 سالگی روژه هنن بود، برای ناوارو بودن و همه خاطرات، از او ممنونیم! تولدت مبارک روژه عزیز!
منبع: یک پزشک